«فقط آمده بودم یک تلفن بزنم» اسم داستانی کوتاه از گابریل گارسیا مارکز است. داستانی که یکبار خواندمش و هزار بار تصورش کردم. اینکه جای ماریا باشم. ماشین ماریا در جاده خراب می شود. اتوبوسی می آید و سوارش می شود که برود به همسرش که شعبده باز است و برای شام در بارسلون منتظرش است تلفن بزند. هوا سرد است، به او پتویی می دهند که روی شانه هایش بیندازد. جلوی ساختمان که می رسند او همراه بقیه پیاده می شود. دنبال تلفن می گردد اما وقتی می خواهد خارج بشود اجازه نمی دهند. او همراه اتوبوس دیوانه ها با پتویی که روی دوش آنها می اندازند وارد تیمارستان شده است.

پ.ن: چالشی جناب شاهین کلانتری شروع کردن با موضوع کتاب‌های مطالعه شده در سال ۹۵. با این چالش توسط یکی از دوستان وبلاگی آشنا شدم و قرار شد من هم شرکت کنم. از دوست خوبم جناب مهندس روشنیان دعوت می‌کنم ایشان هم تو این چالش شرکت کنند.