از پدربزرگم یک چیز خوب یادمه! اینکه هیچ وقت نمیفهمیدم چه زمانی شال و کلاه میکرد و سوار دوچرخهش میشد و میرفت سرباغ! همیشه خدا ۴صبح از خونه میزد بیرون! سرما و گرما و سن و سال هم نداشت! تا زنده بود اینکارو کرد. مادربزرگ هم پابهپا بابابزرگ بلند میشد. براش تو سماور ذغالی چایی دم میذاشت و تا شوهرشو راهی نمیکرد، سر به بالشت نمیذاشت. و من امروز از این حس خوب پدربزرگ حسرت میخورم. اینکه چجوری میتونست از قشنگترین ساعتهای روز، بهترین استفاده را ببرد و من باید این ساعتهای پربازده رو خواب باشم!
نقطه ضعف: من نهتنها سحرخیز نیستم. بلکه گاهی اوقات زیاد میخوابم. و این اصلا خوب نیست!
چند روز میشه که ساعتهای خواب و بیداری م حسابی بهم ریخته. صبح ها تا ظهر میخوابم و شبها تا سحر بیدار و این نظم از کار و زندگیم گرفته است. بالاخره تصمیم گرفتم که این وضعیت برای همیشه تمام بشه. این شد که بیام و چالش سحرخیزی رو شروع کنم.
این چالش از ۱۶بهمن شروع میشه و تا اول اردیبهشت ادامه دارد. امیدوارم بتوانم از چالشهای زندگیم سربلند بیرون بیام و یک روزی سحرخیزی رو جزو نقاط مثبتم در وبلاگ بنویسم.
قوانین این چالش:
- شب از ساعت ۱۰ باید تو رختخواب باشم و تا ساعت ۱۱ خواب عمیق!
- آلارم گوشی باید روی ساعت ۵ باشه و حداکثر ۵:۳۰ برپا باشم.
- خواب میان روز مطلقا ممنوع است.
- جمعهها و روزهای تعطیل روز استراحت چالشه وقرار نیست این قوانین سفت و سخت رعایت بشه.
پ.ن: تصویر پست تزئینی است.