حضوری اجباری روز گذشته، در مرکز رشد دانشگاه باعث شد همه برنامههام بهم بریزه. متاسفانه دیروز تبدیل به یکی از بدترین روزهای امسالم شد. کل ۸ساعت رو لرزیدم. من که باعث و بانیش نمیبخشم و به خدا واگذار میکنم. زمانیم هم که برگشتم از زور خستگی و بیحالی و گشنگی به تختخواب پناه بردم. همین باعث شد که شب نتونستم زود بخواب برم و سحرخیزی امروزم رو حسابی تحت تاثیر خودش قرار داد.
پ.ن: روزی به تراس خونهمن افتخار میکردم اما اینروزا مثل یه کویر خشک و لمیزرع شده.