طبق معمول هر سال زمان تولدم، وبلاگ بازیم گل میکنه و مثل روز اول بچه مدرسهایها، میشینم برای سال جدید و یک شروع جدید تصمیم میگیرم. اما سالروز ۳۴ سالگی از زندگی، با بقیه تولدها، مقداری برام تفاوت داشت.
خیلی اتفاقی، داشتم یکی از قسمتهای فصل هفتم سریال فرندز رو تماشا میکردم که فهمیدم تولد ۳۰ سالگی یکی از بدترین تولدهاشون محسوب میشه و معمولا افراد بجای تولد یه جورایی عزا میگیرن و بقیه سعی میکنند به صاحب عزا دلداری بدن! از قضا تولد شخصیت فیبی داستان بود و فیبی خیلی اتفاقی از خواهر دو قلوش متوجه میشه که سیویک ساله س نه سیساله! و یه غم بزرگ دیگه بهش اضافه میشه. و در ادامه همین داستان ریچل تصمیمهای جدیدی برای ادامه زندگی بعد از سیسالگی ش میگیره ... همه اینها رو گفتم که بگم هر چند ۴ سال دیر فهمیدم که چقد به سن و سال پیری نزدیکتر شدم اما باز هم دیر نیست. خب بریم سراغ برنامه های کوتاه مدت و میان مدت بعد از این.
این مدت زمان زیادی رو برای صرف تجربههای باحال داشتم. به یک سری موفقیتهایی رسیدم که برام مهم بود و از لحاظ سطح زندگی مشترک هم اتفاقات خوب و مثبتی برامون اتفاق افتاد اما الان در این لحظه روی mode ی نیستم که بگم احساس خوشبختی دارم و این خودش علت های مختلفی داره. شاید یکی دو تا ریسک بدی که انجام دادم و حسابی اعتماد بنفسم رو خراب کرد دلیلش باشه.
خب قدم اول اینکه بفهمم به قول قدیمیها الان چه مرگمه!
سه ماه صبر کردن برای یک کار ریسک بالا و انتظار برگشت سرمایه حسابی روحیهم خراب کرده و از لحاظ مالی هم تقریبا دارم به صفر نزدیک میشم. پروژههای شخصی که بخاطرش به یکی از استارتاپ های مهم و در حال اجرام ول کردم کلی عقب افتاد و تقریبا رو به کنسلی میره. نزدیک عیده و من ۲۵ م تومن هم بدهکارم. وضع اقتصادی مملکت هم در بدترین حالت ممکنه و نمیشه روی پروژههای بلند مدت وطنی دل بست!
حالا باید بفهمم دقیقا دنبال چیام و چه برنامه ای براشون دارم!
به یک پروژه کوتاه مدت نیاز دارم تا بتونم عید و پاس بزنم. کار خیلی آسونی نیست و دو تا سناریو میشه براش در نظر گرفت:
- اجرای یک پروژه زودبازده شخصی مثلا اردو آموزشی راهاندازی استارتاپ یا یک سایت آنلاین مشاور املاک
- قرارداد با یک سرمایه گذار و شروع همکاری در اجرای استارت اپهای مشترک
هر کدومشون آدم رو تو تگناهای مختلفی میذارن و باید بشینم درست فکر کنم که کدوم میتونه راه سعادت باشه!!